الف. چگونگی به قدرت رسیدن و ویژگی های دوره سلطنت

الف. چگونگی به قدرت رسیدن و ویژگیهای دوره سلطنت همچنان که گذشت، در خلال جنگ جهانی اول، ایران به اشغال نیروهای متفقین درآمد و میدان جنگ شد. در این موقعیت، بروز ناامنی، شورش و یاغیگریهای پراکنده در برخی از نواحی کشور بر ضعف ارکان دولت مشروطه افزود. دولت مر

الف. چگونگي به قدرت رسيدن و ويژگيهاي دوره سلطنت

همچنان كه گذشت، در خلال جنگ جهاني اول، ايران به اشغال نيروهاي متفقين درآمد و ميدان جنگ شد. در اين موقعيت، بروز ناامني، شورش و ياغيگريهاي پراكنده در برخي از نواحي كشور بر ضعف اركان دولت مشروطه افزود. دولت مركزي ـ كه جز در تهران وجود خارجي نداشت ـ ناتوان و بيمار به حيات خود ادامه ميداد و تنها نظارهگر وقايع بود. در چنين وضعيتي، انقلاب 1917 بلشويكها (2) در روسيه به پيروزي رسيد. انقلابيان بلشويك تمام امتيازات تزارها در ايران را لغو كردند و اسباب آسودگي ظاهري و مقطعي ايرانيان از همسايه شمالي را فراهم آوردند. انگلستان ـ كه در طول جنگ جهاني اول به اهميت و كارآمدي نفت بهجاي زغالسنگ پيبرده بود ـ انديشه تضمين بلند مدت آن را در سر ميپروراند. ادامه درگيريهاي داخلي و احتمال سقوط كشور در دام تبليغات بلشويكها و در نتيجه به خطر افتادن ذخاير نفتي، انگلستان را به تثبيت اوضاع اقتصادي و سياسي و در نهايت تقويت دولت مقتدر مركزي رهنمون گرديد. اين كشور در آغاز با انعقاد قرارداد 1919 وثوق الدوله وارد عمل شد. محتواي اين قرارداد در ظاهر به پرداخت وام و استفاده از مستشاران انگليسي براي سازماندهي ارتش و مديريت دستگاه اداري ايران، اختصاص داشت; اما هدف واقعي آنها تبديل ايران به يك كشور تحتالحمايه بود. اين قرارداد با مخالفت افكار عمومي و دولتهاي خارجي روبهرو شد و دولت انگليس
در روي كار آوردن دولتي كه بتواند اين قرارداد را به تصويب رساند ناكام ماند. بدين ترتيب قرارداد

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. رك: ابراهيم صفائي، رهبران مشروطه ، ص 10.

2. در اواخر قرن 19 ميلادي، ماركسيستهاي روسي حزبي به نام سوسيال دمكرات پديد آوردند. اما سپس در زمينههاي مختلفي، از جمله زمان وقوع انقلاب در روسيه و نقش و ويژگيهاي حزب كمونيست بين آنها اختلاف افتاد. اين گروهها در سال 1903 از يكديگر جدا شدند و نام بلشويك (اكثريت) به رهبري لنين و منشويك (اقليت) به رهبري مارتوف را برخود نهادند. بلشويكها ـ كه تنها در جلسهاي كه اين انشعاب صورت گرفت اكثريت داشتند ـ حدود 8 ماه پس از انقلاب فوريه 1917 قدرت را بهدست گرفتند.

[52]

عملي نشد و طراحان آن به نقشهاي ديگر دست يازيدند. اين نقشه چيزي جز تشكيل يك دولت قدرتمند مركزي نبود; دولتي كه بتواند مدعيان جداييطلب و خود مختار را سركوب كند و در مناطق
نفتخيز امنيت و ثبات دائمي پديد آورد. انگليسيها براي چنين كاري رضاخان را برگزيدند. رضاخان از افسران جاهطلب قزاق، تنها نيروي نظامي مدرن ايران، بود كه به كمك آيرونسايد به فرماندهي قزاقها رسيد و به پيشنهاد عوامل انگليس براي ساماندادن كودتا و پديدآوردن يك دولت قدرتمند رهسپار تهران گرديد. (1)

بدين ترتيب، كودتاي سوم اسفند 1299 شكل گرفت و تهران به اشغال كودتاچيان در آمد. سيدضياالدين طباطبايي ـ كه به عنوان سياستمدار طرفدار انگليس شهرت داشت ـ با فشار انگليسيها، نخستوزير شد و رضاخان نيز از احمدشاه، فرمان سردارسپه گرفت. رضاخان، با در اختيار گرفتن بخش عظيمي از بودجه كشور، ارتشي گسترده و منظم سازماندهي كرد كه در طول حياتش، مهمترين پايگاه قدرتش بهشمار ميآمد. او با استفاده از اين ارتش، بهسركوب شورشها و جنبشهاي محلي و قبيلهاي پرداخت، اوضاع ناامن و آشوب زده را سامان بخشيد و در ميان مردم و برخي گروهها محبوبيت بسيار بهدست آورد.

ــــــــــــــــــــــــــــ

1. چرچيل و روزولت در كنفرانس تهران درباره رضاشاه چنين گفتهاند: خودمان او را آورديم و خودمان او را برداشتيم. ( him, we took him We brought ). (احمد فاروقي و ژان لوروريه، ايران برضد شاه ، ترجمه مهدي نراقي، ص 28)

در خاطرات ارتشبد حسين فردوست نيز آمده است: رضاخان يك عامل انگليس بود و در اين ترديدي نيست. كودتاي 1299 هـ . ش طبق اسنادي كه ديدهام و يا شنيدهام در ملاقات ژنرال آيرونسايد انگليسي با رضاخان، با حضور ضياءالدين طباطبايي برنامهريزي شده و پس از كودتا هم پنج سال طول كشيد تا رضاخان، به سلطنت رسيد. در اين مدت، رضاخان سردارسپه و وزير جنگ و نخست وزير شد. (حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ، ج 1، ص 82) نيكي كدي نيز در اين باره چنين نوشته است: اكنون اين مطلب روشن شده كه فرمانده نيروهاي انگليسي در ايران ژنرال آيرونسايد ابتدا به رضاخان كمك كرد كه قدرت را در تيپ قزاق بهدست آورد و سپس به انجام كودتا تشويق نمود. كنترل بر تنها نيروي نظامي مدرن ايران ـ يعني تيپ قزاق ـ از پايههاي قدرت حكومت جديد و بهخصوص شخص رضاخان بود. (كدي، پيشين ، صص 138 ـ 137) همچنين براي ملاحظه نقش ژنرال آيرونسايد و سفير انگليس در تهران در كودتاي 1299 رك: جواد شيخالاسلامي، قتل اتابك ، ص 286 و مجله اطلاعات سياسي اقتصادي ، ش 42، ص 16. بهرغم تلاشهاي رضاخان، در انتخابات مجلس پنجم در تهران نمايندگاني چون مدرس ، مستوفيالممالك ، مؤتمنالممالك ، مشيرالدوله ، مصدق و... كه مورد نظر مردم بودند نيز انتخاب شدند. مدرس رهبري اقليت مجلس را بهعهده داشت، اما تلاشهاي آنان براي جلوگيري از واگذاري قدرت به رضاخان بهجايي نرسيد. درعينحال، وجود چنين نمايندگاني باعث شد رضاخان در اجراي مقاصد خود با احتياط پيش رود. علاوه بر اين دو گروه، چند گروه چپگرا نيز در مجلس حضور داشتند كه از رضاخان حمايت ميكردند. [53]

دوره نخستوزيري سيدضيا پس از 93 روز بهپايان رسيد و رضاخان خود را، بهعنوان نخستوزير، به شاه تحميل كرد. او، به منظور گسترش قدرتش، در سال 1302 هـ . ش انتخابات مجلس پنجم را قبل
از پايان مهلت قانوني مجلس چهارم برگزار و در 22 بهمن همان سال آن را به طور رسمي افتتاح كرد. حزب تجدد ـ كه اكثر كرسيهاي مجلس را بهدست آورده بود ـ عمدهترين گروه طرفدار رضاخان شمرده ميشد. داور، تيمورتاش، تدين، تقيزاده و فروغي در شمار اعضاي مهم اين حزب جاي داشتند. جدايي دين از سياست، ايجاد ارتش منظم و بوروكراسي كارآمد، صنعتيكردن كشور و گسترش زبان فارسي، بخشي از خواستههاي اعلان شده اين حزب بود. اينان بر ناسيوناليسم بسيار تأكيد ميورزيدند، به دين و سنتهاي ايراني بدبين بودند و تجدد آمرانه با يك ديكتاتوري انقلابي را راه حل توسعه ايران ميدانستند; ديكتاتوري خاصي كه با قدرت و سرعت ايران را به توسعه برساند. بدين سبب، از رضاخان طرفداري ميكردند و پاسخ تمام مشكلات ايران را در وجود وي ميديدند. در واقع اين گروه، نماينده روشنفكري سطحينگر عصر مشروطه بود كه با سادهانديشي به مدرنيسم و شرايط توسعه در ايران مينگريست. اينان آگاهانه ثمرات پربار مشروطه را برباد دادند و روح استبداد را به تن بيمار سلطنت بازگرداندند; هر چند خود اولين قربانيان سادهانديشي خويش گرديدند و بعضاً بهدست رضاخان كشته شدند. به هر حال، حزب تجدد ـ كه در انتخابات مجلس پنجم به كمك نظاميان و رضاخان اكثريت مجلس را بهدست آورده بود ـ با تصويب ماده واحدهاي سلطنت قاجار را منقرض اعلام كرد; تا تعيين تكليف قطعي حكومت از سوي مجلس مؤسسان، قدرت آن را به مجلس شورا وانهاد و مقدمات انتقال قدرت از قاجاريه به رضاخان را فراهم آورد. در 15آذر همان سال مجلس مؤسسان در جوّي از اختناق شكل گرفت و با تفسير مواد 36، 37 و 40 متمم قانون اساسي، رضاخان را وارث تاج و تخت قاجاريان ساخت. بدين ترتيب، رضاخان به ياري ارتش، نيروهاي سياسي و نمايشهاي مذهبي بسياري از مردم را به خود خوشبين كرد و در سال 1304 هـ . ش بهطور رسمي شاه ايران شد.

در دوره رضاشاه، تبليغات و تلاشهاي دولت روي موضوعاتي مانند مخالفت با اسلام و روحانيت، يكپارچگي ملي و ايران باستان متمركز بود. وي از ابتدا با انتخاب نام پهلوي براي دودمان خود كه بيانگر فرهنگ ايران زمان ساسانيان ـ دوره قبل از اسلامي شدن ايران ـ بود، مخالفت خود را با فرهنگ و عقايد اسلامي كشور نشان داد. البته او تا تثبيت كامل قدرت خود، وظيفهاش را سربلندي اسلام معرفي ميكرد. وي فروش مشروبات الكلي را ممنوع كرده بود، به زيارت عتبات ميرفت، مدال مولاي متقيان برگردن ميآويخت، هنگام عزاداري گل بهسر ميساييد و مجلس روضهخواني تشكيل ميداد. اين اعمال رضاخان باعث شد بسياري به وي روي خوش نشان دهند. (1) اما هنگامي كه وارث تاج و ــــــــــــــــــــــــــــ

1. جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران ، ج 1، صص 118ـ 117.

[54]

تخت گرديد، مخالفتش با اسلام و روحانيت بهصورت آشكار درآمد. وي به دنبال تلاش در جهت منزوي كردن روحانيت و طرد كامل دين از حوزه سياست، آيتاللّه سيدحسن مدرس را بهشهادت رساند و حتي بهحجاب زنان نيز حمله برد.

الگوي رضاشاه در اين زمينه، كمال آتاتورك بود. او عقيده داشت كه براي نوسازي (مدرنيزاسيون)، بايد از غدغن كردن پوشيدن لباس بومي آغاز كرد. مخالفان كه در رأس آنها روحانيان بودند، بهويژه در مشهد با صداي بلند سر به اعتراض برداشتند اما بهزودي منكوب شدند. (1)

رضاشاه به تبع دولتهاي فاشيستي عصر خود، ناسيوناليسم را بهعنوان ايدئولوژي مشروعيتبخش رژيم خود برگزيد. ناسيوناليسم رضاخاني دو ويژگي بارز داشت نخست با بزرگنمايي تاريخ ايران باستان سعي ميشد تمدن و تمام دوران حيات اسلامي ايران ناديده گرفته شود و با تكيه بر گذشتهاي مبهم، هويت اسلامي مردم ايران تحقير گردد، و دوم اينكه با سرزنش آداب و رسوم، لهجه و زبان اقوام مختلف ايراني، سياست يكپارچهسازي قوميـفرهنگي در ايرانزمين را به عينيت رساند.

دوره سلطنت رضاشاه يكي از تيرهترين دورانهاي استبداد و سركوب در تاريخ ايران است. اگر رضاخان به يكي از دولتمرداني كه سالها بهوي خدمت كرده بود خشم ميگرفت، او ميفهميد كه زمان مرگش فرا رسيده است. رضا شاه حتي مخالفان احتمالي بالقوه خود را نيز از نظر دور نميداشت او، تيمورتاش ، داور ، سردار اسعد ، فيروز ميرزا و احزاب و گروهها و روزنامههاي مستقل را نيز از بين برد. او در زمان انتخابات مجلس، ليستي از افراد مورد نظر خود را براي استانداران ميفرستاد و آنها، اين اسامي را از صندوقها بيرون ميآوردند. در اولين انتخابات دوره سلطنت رضاشاه، مدرس، نماينده مشهور پايتخت حتي يك رأي هم نياورد و فرياد اعتراض او مبني بر اينكه آن يك رأي كه خودم دادهام كجا رفته است آبروي انتخابات را برد. (2)

از سوي ديگر، در دوره وي موقعيت زمينداران بزرگ تقويت شد و سطح زندگي روستايي سقوط كرد. سلطه طبقات بالا بر دادگاهها و سازمانهاي دولتي باعث سلب مالكيت كشاورزان بر زمينهايي ميشد كه روي آن كار ميكردند. در اين دوره حدود 95 تا 98 % كشاورزان بدون زمين بودند. درحاليكه درآمد ريالي طبقات محروم بين سالهاي 1307 تا 1320 هـ . ش تقريباً ثابت بود، بودجه دولت بيشتر از 11 برابر گرديد.

صنعت دامداري كشور نيز با اسكان اجباري ايلات و عشاير رو به نابودي رفت و عشاير اسكان يافته كه منبع درآمد خود را از دست داده بودند به يكي از فقيرترين اقشار جامعه تبديل شدند.

ــــــــــــــــــــــــــــ

,srehto dna sreilliveD drareG eeS .. .hahs lairepmI ehT

در مورد قيام گوهرشاد رك: سينا واحد، قيام گوهرشاد .

2. مكي، پيشين ، ج 5، ص 123.

[55]

رضاشاه نه تنها موقعيت زمينداران بزرگ را تقويت كرد، بلكه با اختصاص تعدادي از كارخانههاي دولتي به خود و ضبط زمينهاي با ارزش، از جمله مقادير وسيعي از زمينهاي سواحل درياي خزر، حدود 44 هزار سند مالكيت بهنام خود صادر كرد. طي چند سال، آن نظامي فقير سابق بهيك ثروتمند بزرگ تبديل شده بود. او همچنين دارايي زمينداراني را كه از دستوراتش سرپيچي ميكردند، تصاحب ميكرد.

در دوره سلطنت رضاشاه، گسترش شبكه حمل و نقل مورد تشويق قرار گرفت، زيرا از يك سو به فروش محصولات خارجيها كه گسترش آن را تشويق ميكردند كمك مينمود و از سوي ديگر راهها، بهويژه راه آهن بيشتر وسيلهاي براي حصول اطمينان در زمينه اعمال كنترل سياسي، اقتصادي و نظاميِ دولت بود. اما هزينه احداث شبكه راهآهن كشور و راههاي زميني بيشتر از جيب فقرا پرداخت شد. (1)

توجه رضاشاه به ايجاد صنايع كارخانهاي كمتر از ايجاد راهها بود. بهطوريكه در طول سالهاي سلطنت وي، ميزان كل سرمايهگذاري دولت در صنايع، با ميزان سرمايهگذاري در راهآهن برابر بود. (2)

رضاشاه و بسياري از زيردستانش از بنگاههاي اقتصادي تحت سرپرستي دولت سودهاي كلان بردند. بهعلاوه شكي وجود ندارد كه هزينه ايجاد بنگاههاي اقتصادي بهطور عمده از جيب مردم فقير و بيشتر به نفع يك بورژوازي مرفه ـ كه رژيم رضاشاه براي نخستينبار آنرا پديد آورد ـ پرداخت شد. (3)




| شناسه مطلب: 79561